سلام سمانه جون چرا ننوشتي؟ ديگه تا الان دختر قشنگت بايد بغلت باشه! بيا خبر خوشو بهمون بده! منتظرم!

عزيزم پيشاپيش اومدنه ني ني خوشگلتو بهت تبريک ميگم ممنون که به محمد رضا سر زدي

واي چه احساسات زيبايي .

سمانه جون همه مامان ها روزهاي آخر اين احساسات رو دارن .مطمئن باش كه براش بهترين مامان ميشي و بهترين هستي.اصلا هم استرس نداشته باش اين يه هفته آخر رو حسابي با دختري خوش باش و كيف كن.

سمانه ي عزيزم تو مامانه خوب و مهربوني هستي ايشالا كه زندگيه سه نفريه خوبي دارين عزيزم دعا ميكنم سنا خانم سالم بژره بغلت

عزيزم، دعا مي کنم ني ني تو هم به سلامتي بياد بغلت؛ منم باورم نميشه که دارم روزهاي آخر رو ميگذرونم؛ از الان دلم تنگ شده براي اين روزها

سلام عزيزم اعتماد به نفس داشته باش و خدا رو بيشتر از پيش يادكن كه آرامش دهندي واقعي اونه.

پي نوشت: امروز وقتي سركار اومدم حس مي كردم بعد مدتها داري مي نويسي، بعد وارد وبلاگ شدم ديدم بله همين الان نوشتي (8 :33) خوشحال شدم شروع به خوندن متن كردم هرچي بيشتر خوندم بيشتر تحت تاثير قرار گرفتم به طوري كه ...

اما بهت تبريك مي گم خيلي قشنگ نوشتي.

توهمچو صبحي ومن شمع خلوت سحرم **تبسمي كن و جان بين كه چون همي سپرم **چنين كه دردل من داغ زلف سركش تست **بنفشه زارشود تربتم چو درگذرم

سلام ماماني مهربون!‏تمام احساساتتو درك ميكنم‍‏‍‏. چون خودم هم دقيقا الان درگيره همين مسائلم!‏ ايشالله نيني گلت سناخانومت به سلامتي مياد توي بغلت چند روز ديگه و چشمات رو روشن ميكنه!‏ راستي بروز كردم عزيزم!‏