• وبلاگ : *حـــــــ رم دلـــــــــ م*
  • يادداشت : آرزوي كوچك مادرانه
  • نظرات : 0 خصوصي ، 16 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    + مسيحا 
    واکسن 18 ماهگي اسمش که مياد من تنم ميلرزه ... تقريبا ميشه گفت بدترين خاطره ي زندگيم , دو شبانه روز تب لرز و تهوع ! و بعد هم به علت بيدار بودن 48 ساعته خودم 3 روز به اغماي حقيقي رفتم !! واقعا مرگ رو ديدم با چشمم. مادرم هنوز يادش ميفته گريه ميکنه
    مادره ديگه ...

    هزار ماشالله به اين سناي نازنين دوست داشتني که بزرگتر و زيباتر و دلنشين تر و تر و تر و تر ميشه

    بعد نوشت :
    من ازين روبالشتي بنفشه سبزش رو دارم
    پاسخ

    واي همه مي گن وحشتناكه عزيزم خودت و مريمناز چقدددر اذيت شديد خدا رو شكر كه ديگه رفت تا شيش سالگي سنا هم خيلي بي قراره و درد شديد داره البته تبش خدا رو شكر با قطره تحت كنترلمه الانم خوابه دعا كن بدتر از اين نشه!!
     <      1   2