کجايي ؟ بشنو ! بشنو !
من از آن گونه با خويش به مهرم
که بسمل شدن را به جان مي پذيرم
بس که پاک مي خواند اين آب ِ پاکيزه که عطشان اش مانده ام !
بس که آزاد خواهم شد
از تکرار ِ هجاهاي همهمه
در کشاکش ِ اين جنگ ِ بي شکوه !
و پاکيزه گي ِ اين آب
با جان ِ پُرعطش ام
کوچ را هم سفر خواهد شد.
و وجدان هاي بي رونق و خاموش ِ قاضيان
که تنها تصويري از دغدغه ي عدالت بر آن کشيده اند
به خود بازم مي نهند .
از : احمد شاملو