• وبلاگ : *حـــــــ رم دلـــــــــ م*
  • يادداشت : دلم گرم خداوندي ست...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 9 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + خودم 

    گفتي خواب دلم خواست اين شعر رو بزنم.

    دختر بچه اي
    سوار بر يک دوچرخه ي زرد رنگ
    ميخواهد برسد به انتهاي
    يک کوچه ي بن بست
    چشمهايش چه برقي ميزنند در آن نگاه دور که مسير را برايش معنا ميکند..
    پا مي زند..
    در صداي خنده هاي کودکانه اش
    و نوازش باد

    تند تر پا مي زند

    سنگريزه اي شايد..
    چرخش يک لحظه ي چرخ..
    سکوت
    درد
    و باد که ديگر نمي وزد

    سايه ي مادر بزرگ
    که دوان دوان نزديک تر مي شود
    و نگاه دخترک
    از لا به لاي خيسي مژه هايش به انتهاي کوچه ي بن بست
    .......

    سنجاقک به اينجا که رسيد گفت:
    و من هر بار همين موقع از خواب مي پرم!
    اما بالاخره در يکي از اين خوابها تا آخر کوچه بن بست پا ميزنم!
    و
    بعد.. سبک پريد و رفت!