در ميان قتلگه افتاده بود
سر به خاک پر ز خون بنهاده بود
زير دست وپاي دشمن آن غريب
دست و پا مي زد به هر امن يجيب
خصم روي سينه اش بنشسته بود
استخوانهايش همه بشکسته بود
زينت دوش نبي بي سر شده
پاره زير تيغ کين ، خنجر شده
اي کليم الله زينب يا حسين
ذکرت اينک چيست بر لب يا حسين
چيست اين ذکرت که آبم مي کند
با اناالعطشان کبابم مي کند
اي عزيز مادر اي نور دو عين
ميوه قلبم فدايت، ياحسين
اي بريده سر که قلبت پاره شد
از کف مادر به جنت چاره شد
باز شد آغوش مادر بهر تو
اشک شد جاري ز حلق نحر تو
آه از آه و فغان مصطفي
واي از آواي جان مرتضي
..............ميخواي باب الحوائج بهت نگاه كنه بيا....................